
*در این نمایش ایفاگر دو نقش متفاوت هستید، چه ویژگی هایی از این نقشها شما را جذب کرد تا پیشنهاد بازی در این اجرا را قبول کنید؟
به گزارش فارس آگاه به نقل از هنرمندنیوز: واقعیت این است که از همان ابتدا که صحبت کردیم به من گفتند که شما هم نقش پری دریایی و هم نقش مادر را باید بازی کنید، آن موقع شاید قرار بود پری دریایی دیالوگ هم داشته باشد و این موضوع در تمرین ها مشخص می شد، داستان انتخاب نقش پری دریایی این بود که چون من بیشتر کار بدن و فرم می کردم و ستاره از قبل این را می دانست پس این نقش را به من پیشنهاد داد و بعد چون من به ستاره گفته بودم خیلی دوست دارم دوباره برگردم و بازی کنم به من گفت که شما نقش مادر را هم بازی کنید، در واقع من سر تمرین رفتم تا بیشتر نقش ها را ببینم و چون دلم می خواست در این تیم باشم و بعد از مدتها به بازیگری برگردم پس این نقشها را انتخاب کردم.
*و این اجرا چه حرفی برای گفتن دارد؟
این اجرا خیلی اجرای فانتزی است، خیلی ها آن داستان های جزیره گنج را خوانده اند و از آن داستان ها خاطره دارند، حالا این نمایش چیزهای دیگری هم دارد و قصه قصه جالبی است، داستان بچه ای که به مادر وابسته است و مادر هم به پسر، چون شوهری هم در خانه وجود ندارد پس این موضوع وابستگی را برای مادر بیشتر می کند که پسر از او دور نشود، اما این رهایی برای پسر ایجاد می شود و آن پسر می رود تا چیزهای جدیدی را کشف کند، به دست آوردهای جدید برسد و در این راه تمام مسیرها و مراحل زندگی اش را می گذراند، عاشق می شود، دلبستگی مثل پدر داشتن برای او ایجاد می شود یا چون پدر نداشته این وابستگی را به اکثر مردها پیدا می کند که آنها او را نصیحت کنند، کم کم بزرگ می شود و فاصله بچه بودن تا مرد بودن را می گذراند و یک مرد بزرگ زندگی دیده می شود، حالا آن گنج بیشتر توشه سفر و رفتن و زندگی کردن است، در واقع آن تجربه کردن گنج داستان است.
*همکاری با آتیلا پسیانی و حالا ستاره پسیانی چگونه تجربه ای بود؟
متاسفانه وقتی این گروه برای کار آقای پسیانی جمع شدند من به این گروه نپیوسته بودم و جزو گروه آقای پسیانی نبودم، ولی وقتی خانم پسیانی خواستند دوباره کار را شروع کنند از همان اول به من پیشنهاد دادند که خیلی تجربه جالبی بود، هم اینکه همیشه دلم می خواست با گروه بازی همکاری داشته باشم که البته این را چند سال پیش آقای پسیانی برای یکی از نقش هایشان گفته بودند و نشده بود بروم چون همزمان در ایرانشهر اجرا داشتم، و هم اینکه چون یک گروه قدیمی هستند و خیلی از بچه ها همدیگر را از قدیم می شناسند، به شکل کاری با هم آشنا هستند و لم همدیگر دستشان است پس این برای من خیلی جالب بوو، خانم پسیانی هم خیلی کارگردان عجیب و جالبی است، در تمرین ها پیشنهادهایی که می دهند و اتفاق هایی که ایجاد می کنند خیلی جالب بود و برای من تجربه خوبی بود.
*تلخی ها و شیرینی های این حرفه به نظر شما چیست؟
واقعیت؛ شیرینی آن این است که همه ما آن را دوست داریم، یعنی کاری است که همه چیز آن را دوست داریم، اینکه شاید خیلی از ما حاضر نباشیم صبح زود بیدار شویم ولی برای این کار پنج صبح هم بیدار می شویم، اصلا حضور داشتن در این رشته کار سخت و عجیبی است، هر کدام از ما اگر در تمام این سالها آجر روی هم چیده بودیم الان خانه داشتیم ولی خب مشکل اینجاست که همه این رشته را دوست داریم، یک انرژی و عشقی و زندگی در آن وجود دارد که شیرین ترین اتفاق آن است، همچنین آن نفس تماشاگر یعنی دیده شدن برای من خیلی لذت بخش است، همیشه وقتی بازی می کنم این حس عجیب که همه دارند من را تماشا می کنند خیلی حس خوبی به من می دهد، برای من خیلی جذاب است و در کارگردانی هم آن چیزی که من با کمک گروه کشف کرده ام و ساخته ام را دارند تماشا می کنند، خب این انرژی خیلی انرژی قشنگ و شیرینی است، تلخی هم مثلا این که این رشته متاسفانه انگار ول شده است، تمام شده و هیچ پشتوانه ای ندارد، برای خیلی از گروه ها هیچ منفعت مالی ندارد و اجرایی هم اگر بفروشد آنقدر هزینه ها زیاد است که برای بچه ها چیزی نمی ماند، انگار کاری
است که فقط دارید برای عشقتان می کنید و چون عاشق آن هستید دارید آن را انجام می دهید، امکانات کم و مشکلات مالی زیاد است و این دردناک و تلخ است.
*به نظر شما موفق شدن در تئاتر بیشتر ملزم تجریبات شخصی و تجربی است یا خواندن و سواد آکادمیک؟
واقعیت این است که نمی شود گفت اگر هیچی ندانید خیلی موفق هستید ولی به نظر من تجربه خیلی مهمتر است، من فوق لیسانس کارگردانی دارم ولی چیزی که یادم می آید این است که واقعا یک جاهایی دانشگاه هیچ چیزی به آدم اضافه نمی کند و خیلی از بچه هایی که درس رشته های دیگر را خوانده اند خیلی موفق تر در این رشته عمل می کنند، برای همین من فکر می کنم آکادمی که خودتان دنبال آن بروید جالب تر است، یعنی خود بچه هایی که شروع کرده اند و خوانده اند، تحقیق کرده اند موفق تر هستند، حداقل در کشور ما اینطور نشان می دهد که بچه هایی که خودشان پیگیر تئاتر بوده اند از از بچه هایی که مدرک تئاتر دارند درخشان تر بوده اند.
*اهالی تئاتر چقدر در تبلیغ و تماشای آثار همکارانشان همکاری می کنند؟
مشکل اهالی تئاتر این است که بچه های تئاتری خیلی نمی توانند در فروش کمک کنند، این اشکال تئاتر است و جزو تلخی های تئاتر است، اگر در حد اینستاگرام باشد واقعا بچه های تئاتر همه دارند تلاش می کنند ولی تبلیغ تئاتر چگونه می تواند به جایی ختم شود که آدم ها بیایند و کار را ببینند، این موضوع واقعا به اینستاگرام محدود شده و به اینستاگرام هایی که پر بیننده هستند و بچه های تئاتری این اینستاگرام ها را ندارند، بیشتر بچه های سینما آنها را دارند ولی تا جایی که من می دانم همه دارند سعی می کنند به همدیگر کمک کنند.
*وضعیت کلی تئاتر امروز ایران را چگونه می بینید؟
نمی دانم! یک مقدار به نظر من غم انگیز است، شاید بیشتر برای این که من سر پروژه خودم که کارگردانی می کردم به این نتیجه رسیدم که چقدر دارک است که اینقدر هزینه های کار زیاد است که شما باید تمام مدت استرس و فشار این را داشته باشید که آیا تماشاگر می آید یا نه؟ چون نداشتن تماشاگر غم انگیز است، شما می خواهید کارتان جالب باشد و دیده شود، بچه ها دارند زحمت می کشد، این همه سر تمرین آمده اند و دلشان می خواهد وقتی سرشان را بالا می آورند تماشاگر پر ببینند و شما به جایی می رسید که اصلا به اینها فکر نمی کنید، می گویید خدایا تماشاگر پر شود و بعد که این اتفاق افتاد پول هزینه ها در بیاید، یعنی اینقدر دردناک است که بیشتر به این فکر می کنید که چقدر همه ما جای بدی ایستاده ایم، خب خیلی از تئاترهای دوستان واقعا دارد خالی می رود و این غم انگیز است، چون کارهای بدی هم نیستند و این نگران کننده است، واقعا زحمت کشیده اند و هزینه کرده اند و این باعث می شود که ما خود به خود دکور را حذف کنیم، لباس های عجیب را حذف کنیم و حق هم دارند، یک مقدار نبود این هزینه دارد تلخ و ترسناک می شود و این خیلی بد است، در کل وضعیت تئاتر ما به سمت غم انگیز بودن می رود.
«عباسعلی اسکتی»