
فرنگیس شنتیا – فارس آگاه
نزدیک به یک هفته از کابوس هولناک خیابان منوچهری شیراز گذشت . خیابانی گره خورده با یک قرن خاطرات شیراز که از هر جهت ، تاریخ احاطه اش کرده است . جایی که حالا یک هفته است شمیم خوش شیراز اصیل جای خود را به بوی خون تن های تکه تکه شده با ضربات دیوانه وار چاقو داده است . با ترسی تمام نشدنی که در چشمان بهت زده کسبه و اهالی محل لانه کرده است . ترسی که حتی با پاک شدن خون های ریخته شده در کف خیابان ، انگار هنوز می جوشد و هربار شبح مرد چاقو به دست آن دوشنبه شیراز را دوباره زنده می کند . مردی که به ناگاه با چاقو به جان شش رهگذر افتاد و زندگی چهار نفر از آن ها را در چشم بر هم زدنی گرفت و دو نفر دیگر را روانه بیمارستان کرد .
یکه تازی شبکه های اجتماعی در برابر رسانه های علیل و بی دست و پای فارس
فاجعه خیابان منوچهری شیراز تنها مشت نمونه خرواری است از وضعیت اطلاع رسانی در رسانه های رسمی و مجوز دار استان فارس . جایی که تقلا برای خروج از این مارپیچ سکوت راه به جایی نمی برد و در نهایت باید دست به دامان منابع غیر رسمی و روایت های ضد و نقیض شاهدان عینی حادثه شد ؛ آن هم درست در بزنگاهی که خبر باید از سوی منابع اصلی و دست اول تغذیه شود اما عملا دست هیچ رسانه رسمی به جایی نمی رسد و این گونه است که شایعه شاخ و برگ می گیرد و با احساس ناامنی روانی دامن می زند.
نامشخص بودن علت قتل ها و نامعلوم بودن هویت مقتول در کنار مواردی که شاهدان عینی مطرح می کردند هیچ کدام سبب نشد تا توضیح شفاف و مشخصی درمورد یکی از مهمترین پرونده های خونین سال جدید داده شود . پرونده ای که نه تنها حریم نداشت و به حوزه خصوصی افراد مربوط نبود بلکه دقیق و بی رحمانه امنیت عمومی را نشانه رفته و تکه پاره کرده بود .
حتی گلایه مردم از دیر رسیدن اورژانس بر سر صحنه قتل تا عکس های متفاوتی که از قاتل در فضای مجازی دست به دست می چرخید هم موجب نشد تا حوزه های مربوطه توضیح که هیچ ! واکنشی از سر تکذیب نشان دهند .
شهروند خبرنگاران می تازند ، اسم و رسم دارها تماشا می کنند
خرداد شیراز با پشت سر گذاشتن دو حادثه تکان دهنده قتل عام چهار شهروند وخاکستر شدن ۶ هکتار از ارزشمندترین باغ های سرسبزش بار دیگر پای لنگ روزنامه نگاری تحلیلی را در این استان هویدا کرد . استانی که با داشتن ۴۲۰ روزنامه ، هفته نامه فصلنامه و پایگاه خبری هنوز یارای آن را ندارد که سر نخی از هزار دستان پشت پرده نابودی باغ های شیراز را بیرون بکشد و آشکار کند که آمران به آتش کشیدن و تغییر کاربری باغ های قصردشت شیراز چه کسانی هستند ؟
وقتی از دل جلسات شهرداری بارها و بارها به تخلفات رستوران رزگلد و قلع و قمع درختان گروه یک باغات قصردشت قصردشت اشاره می شود ، چرا هیچ مرجعی ، اوقاف را ملزم پاسخگویی نمی کند ؟ پشت پرده مدرسه مهرتابان کیست که سال ها با تغییر کاربری غیرقانونی باغات قصردشت زور هیچ کس به او نمی رسد ؟ آیا زمان آن نرسیده که آن هایی که دلی در گرو این استان دارند با تعاملات رسانه ای خود ، دست تاراج کنندگان ثروت های برگشت ناپذیر این استان را رو کنند ؟
رنگ باختن کارکرد رسانه های فارس و محول کردن انعکاس مصائب این استان به دست شهروند خبرنگاران و رسانه های غیر رسمی که ریشه یابی و تحلیل رویدادها از توان و عهده آن ها خارج است ، نشان می دهد که دعوت کردن یک اتوبوس خبرنگار و کشاندن آن ها از این جلسه به آن جلسه و رونویسی از سخنرانی های تکراری ، نهایت انتظاری است که متولیان امر از جامعه خبری فارس دارند ، میرزا بنویسانی که در بن بست تعاملات ، عطای نقد را سال هاست که به لقایش بخشیده اند.
آقای استاندار ! نقد رسانه ای همکاری می خواهد و پشتوانه گرم
استقبال از نقدهای سازنده رسانه ای برای توسعه فارس از جمله اشارات مورد تاکید حسینعلی امیری استاندار فارس و مهدی رنجبر مدیر کل ارشاد فارس در آغاز تصدی مسوولیت های خود بود . رویکردی که به روال همیشه ، به محض تکیه زدن هر مسوولی به صندلی های مدیریتی فارس مطرح می شود اما پای رویکرد نقادانه که به میان می آید دست خالی خبرنگاران از منابع غنی خبری می ماند و شانه های بی تکیه گاه مدیرمسوولانی که هر لحظه باید مترصد شکایت این مجموعه و آن مجموعه باشند .
کوتاه سخن این که ، آقای استاندار ! خروج استان توانگر فارس از این کرختگی و سردرگمی و عقب ماندگی ناخواسته ، مطالبه گری می خواهد و این رویکرد فراهم نمی شود جز بها دادن به روزنامه نگاری توسعه و درهم ریختن مدل های علیل و زهوار دررفته ارتباط دستگاه ها با رسانه ها . پاسخگویی را به مدیران خود گوشزد بفرمایید بلکه تلنگری شود به آنهایی که بین کارکرد روزنامه نگار و میرزا بنویس هیچ شان و تفاوتی قائل نیستند