
ما با خودمان چه کرده ایم؟به گزارش سيد محی الدین حسینی ارسنجانی خبرنگار فارس اگاه، جامعه شناس ایرانی معاصر از عدم توجه انسان به انسان ها و تنهایی عمیق خود در دوره معاصر اظهار تعجب و نگرانی کرد.
محمد باقر چوبک استاد جامعه شناسی و پژوهشگر حوزه مردم شناسی در جمع اعضای انجمن فرهنگی فارسیان مقیم تهران اظهار داشت:انشقاق و جدایی آن چنان بین مردمان جهان افتاده که فقط از طریق دستگاه های الکترونیکی و غیره همدیگر را یاد میکنند و گاهی هم که فرصت کنند تصویر هم را می یابند و چه بسا سالی بگذرد و از زنده بودن و مرده بودن هم خبر نداشته باشند.
وی گفت:حضور و دیدار چهره به چهره آدم های دوره و زمانه ما کم اتفاق می افتد و مردم رخ و چهره هم را کمتر می بینند. بازدیدها رفت و آمدها و احوال پرسی های عمیق و جانانه دیگر رخ نمیدهد و ممکن است هر روز به هم سلام کنند اما با دستگاهی بنام موبایل و تکنولوژی مدرنی بنام اینترنت که با همه خوبی هایش ته آن هیچ فایده ای ندارد.کجاست دیگر آن دختر انسان امروزی که بیاید و بگوید مادر جان حالت چطور است و یک بوسه بین دختر و مادر رد و بدل بشود و دست مادرش را در دست بگیرد؟واقعا گرفتن دست مادر چقدر لذت بخش است؟این دید و بازدیدهای حضوری و از نزدیک حال و احوال همدیگر را پرسیدن بهتر است یا از راه دور و از کالیفرنیا و لندن یا از توکیو و مادرید و کانادا تلفن زدن و حالا مختصر حالی هم از عزیزان خود گرفتن؟!
چوبک افزود: این تلفن زدن لذتش بیشتر است یا به سمت و سوی هم رفتن و جویای حال هم شدن های ساده و صمیمی؟ و بعد از اینکه تلفن را گذاشتیم انگار هیچ اتفاق خاصی نیفتاده است و مثل اینکه خواب دیده باشیم.
وی با اظهار خرسندی از حضور حداقل ماهی یک بار در جمع اعضای صمیمی انجمن فرهنگی فارسیان مقیم تهران یاد آور شد: قدر خود را بدانید و این دور همی ها را با آن همه خاطراتش قدر بدانید و از اینکه به هر بهانه ای ولو یک ماه یک بار با همه گرفتاری هایی که دارید همدیگر را می بینید و از اینکه از حال و روز هم با خبر می شوید و رو در رو و چهره به چهره با هم صحبت و گفتگو می کنید خوشحال باشید.
دانش آموخته دانشگاههای ژاپن تاکید کرد:عزیزان بیایید قبل از آنکه دیر شود و از جمعمان کم و خالی شویم همدیگر را دریابیم و از هم پر شویم.از محبت و مهربانی نسبت به همدیگر دریغ نکنیم.قدر هم را بدانیم و مرتب از حال و روز همدیگر باخبر باشیم که هر چه هست همین جاست ودر همین جویای حال هم شدن است و تا زنده ایم با مهربانی و عشق با هم زندگی کنیم.دیگران را مسخره نکنیم که انگار خودمان را مسخره کرده ایم.
این نویسنده و مدرس دانشگاه و زاده شیراز در ادامه خاطر نشان کرد:هر چه کنیم نقش و اثرش در مقابل ما می آید.من بیشتر سالهای عمرم را درس داده ام و زاده شیراز و از محله قوام هستم.در سال هزار و سیصد و سیزده به جهان آمده ام.پدر و مادرم مرا مدرسه نوزده بهمن گذاشتند و در آنجا درس خوانده ام.با خیلی ها که دیگر در بین مان نیستند و رخ در نقاب خاک کشیده اند هم درس بوده ام،بعد هم دبیرستان حیات و بالاخره دیپلم و قبولی در دانشگاه که لیسانس و فوق لیسانس و دکترای جامعه شناسی گرفتم و عمری در درس خواندن و درس دادن گذراندم.پس باید خودم هم خیلی درس بگیرم بالاخره کسی که دنبال درس می رود باید اهل درس دادن و مطالعه هم باشد،
مدرس دانشگاه تصریح کرد:کودک بودیم و آرزوهای بزرگ شدن داشتیم تا اینکه به جوانی رسیدیم و بعد دوره میانسالی و همینک که به سن پیری و سالخوردگی رسیده ایم و هر بار و در هر دوره از عمرمان به خودمان قول ها میدادیم و قرارها می گذاشتیم که اگر بزرگ و بزرگتر شویم چنین می شود و چنان می شود!کو؟ چه شد؟ هیچ خبری نشد،عزیزان جز نقش مهر و مهربانی هیچ اثری از ما بر جای نخواهد ماند و تازه آن هم اگر بر جای بماند!
استاد برجسته جامعه شناسی ،مدرس و پژوهشگر مردم شناسی همچنین گفت:زمان، ساعت و روزگار به انسان درس می دهد.ما باید شاگرد درس های زندگی خود و اطرافیان مان باشیم و من شاگرد زندگی بودم در تمام این سالها هزاران هزار دانشجو را تربیت کردم و در دانشگاه های مختلف داخل و خارج که هر یکیشان چنین و چنان شدند و به افتخارات علمی رسیدند.
محمد باقر چوبک در ادامه افزود:سی سالی که در ژاپن بودم فهمیدم من یک فرد عزیز هستم. فهمیدم آدمم. فهمیدم حرمت دارم.فهمیدم فقط موجود دو پا نیستم و هزاران پایه آگاهی برای من قائل اند.در آنجا بین مردم ژاپنی با غریبه و ملیت های دیگر اهانت ندیدم،بی حرمتی ندیدم،پوچی ندیدم اما امروز و در کشور خودمان چی؟ تقریبا تمام دوشنبه های ما کم و زیاد با هم شبیه هم هستند و تمام جمعه و شنبه های مان هم تکراری اند.آیا قرار بود این باشیم که الان هستیم؟ زندگی هایمان این شده که از حال و روز همسایه هایمان هم بی خبر باشیم و احوالی از آنها نپرسیم و کاری به کار هم نداشته باشیم؟ زمانی این حرف ها بیشتر برای آن طرف آبی ها صدق می کرد اما چرا حالا ایران ما هم اینگونه شده است؟طرف همسایه اش مرده و چهار روزه که از او خبری نیست و بعد کاشف به عمل امد که مرده و جنازه او بو کرده است.
پژوهشگر برتر حوزه مردم شناسی در پایان گفت:آیا ایرانیان این جوری که اکنون زندگی می کنند سابق هم اینگونه زندگی کرده اند؟من صف تشییع جنازه هایی را در شیراز دیدم که چه خبر و چقدر شلوغ بود.حتی یهودی هایش هم به مراسم تدفین مسلمان می آمدند و جنازه را می بردند و آنقدر جمعیت پشت سر میت بود که در مسیر دروازه سعدی خاک بلند می شد اما حالا چه شده است؟ مهربانی کجا رفت؟اخلاق کجا رفت؟چه کسی پاسخگوی تنهایی عمیق ما ادمها ما ایرانی ها هست؟ما با خودمان چه کرده ایم؟ کمی به خودمان آییم. سگها و بره ها و حیوانات به درد هم می خورند اما انسان ها به همدیگر که می رسند با هم چه می کنند؟ سگ ها هم فهمیده اند که قطار می خواهد بیاد و کوه هم میخواهد ریزش کند جانشان را به خطر می اندازند که قطار خراب نشود و جان مسافرانش به خطر نیفتد.همین سگ ممکن است ساعتی قبل از دست صاحبش کتک خورده باشد اما ببینید همین بشر دو پا با همنوعش چه می کند؟ حیوانات به هم کینه ندارند و اما ما انسان ها به خاطر اینکه خانه هامان چهارصد متر و ویلا هایمان چنین است و چنان است به هم فخر می فروشیم.از حال و روز هم خبر نداریم و مرتب به دنبال درد سازی برای هم هستیم.این طور نباید باشد و باید از حال و هوای هم باخبر باشیم.
گفتنی است پروفسور محمد باقر چوبک پسر عموی زنده یاد صادق چوبک نویسنده نامدار ایرانی معاصر می باشد.