چنگ انداختن ناشیانه بر چهره “یار مهربان”به گزارش فرنگیس شنتیا خبرنگار فارس اگاه، ردپایشان را همه جا می شود پیدا کرد. تقریبا در هیچ موضوعی نیست که سرک نکشیده و آن جا را چرک و بدقواره تحویل مخاطب نداده باشند.
حرف بر سر مترجمان تازه کاری است که این روزها بازار کتابهای ترجمه شده را به آشی شور و شلهقلم کار تبدیل کرده اند که هیچ مصرف کننده فرهنگی حرفه ای حاضر به استفاده از آن نیست.
مترجمانی که نه مهارت دارند و تخصصی در حوزه ترجمه و نه از کمترین دانش ادبی و ویراستاری برای تحویل یک کتاب در حد متوسط بهرهمندند اما پای پول که در میان باشد، فرهنگ و هنر همیشه جزء اولین لگدمال ها و قربانی هاست. مترجم هزینه انتشار کتابش را به جیب ناشر سرازیر می کند و بهره آن را به واسطه اسم و رسم پیشین کتاب و نویسنده آن به اندازه کافی می برد .
*همیشه سراغ لقمه های چرب و نرم می روند.
اندکی زیرکی کافی است که این مترجمان را به سمت لقمههای چرب و نرم و پرمخاطب بکشاند. اما تکاپوی آنها برای قلاب انداختن درآب گل آلود صنعت چاپ و نشر کتاب به همین جا ختم نمی شود. این نابلدان، بازار کتاب را خوب بلدند و سلیقه مخاطب را به خوبی می شناسند. از همین رو سربزنگاه دست روی کتابهایی می گذارند که پیش از آنها توسط یک مترجم چیرهدست ترجمه شده، با ویراستاری بیعیب و نقص به چاپ رسیده و در نهایت با استقبال خوب مخاطبان همراه شده است .
آنها فرصت ها را به خوبی بو می کشند و همیشه سراغ گلهای سر سبد بازار کتاب می روند. کتابهایی که قبلا توسط یک مترجم حرفه ای به چاپ رسیده و مطمئن هستند نسخه های تقلبی آن هم در انبار انتشاراتیها خاک نخواهند خورد و خمیر نخواهند شد.
*مشت، نمونه خروار است
در زیرزمین خانه زینت الملوک شیراز کتابخانهای است جمع و جور که دست بر قضا کتابهای خوبی هم دارد. شاید انتخابهای حرفهای این کتابفروشی به همجواری آن با بنیاد فارس شناسی پیوند داشته باشد. کتاب های خوب از نویسندههای داخلی و کتابهایی با ترجمههای خوب از نویسندگان خارجی .
دختر و پسری جوان که به قصد خرید کتاب آمده اند، کتابی را در دست گرفته اند نسبتا قطور و به همان سبکی که با دیوان خواجه اهل راز تفال می زنیم، نیت کرده و فال می گیرند. جواب فالشان بسیار کوتاه است. حتی کوتاه تر از تک بیتیهایی که بچه های فال فروش روبروی آرامگاه حافظ به این و آن میفروشند. دختر جوان از آن کتاب می خواند : «من سزاوار خداحافظی بهتری بودم» و پسر جوان سرش را به زیر می اندازد. آن حال و هوای دو نفره تفال با یک کتاب خارجی که تمام می شود به سراغ کتاب می روم. کتاب، از پرفروش های آمازون است. نامش : ۳۶۵ روز بدون تو .نویسنده اش یک کانادایی به نام آکی یرا و موضوعش شعر .
بماند که بواسطه بی حساب و کتاب بودن کار چاپ و نشر، برای یک جمله شعرگونه، یک صفحه کتاب را حرام کرده اند و هر صفحه از کتاب، تنها در دو جمله کوتاه خلاصه می شود که یک جمله شعری است نیم خطی و دیگری ترجمه آن. اما فارغ از همه این ها، حال و هوای صادقانه نویسنده مخاطب را به دنبال خودش می کشد. با این حال اسراف کاری و حرام کردن بی رحمانه کاغذ، مرا از خرید این کتاب منصرف می کند و ترجیح می دهم آن را از «کتابراه» به صورت «پی دی اف » خریداری کنم. از مترجمی که نامش پشت جلد کتاب دیده می شد، در کتابراه خبری نیست. اما خود کتاب موجود است آن هم با ترجمه فردی دیگر. کتاب را می خرم و در همان آغاز خواندن دو جمله از آن کافی است که هر مخاطبی را پشیمان کند. ترجمهای بسیار ضعیف با نوشتاری بسیار ضعیفتر در حد مقطع ابتدایی. با کتابراه مکاتبه می کنم. پاسخ می دهند که ما در انتخاب کتاب ها هیچ دخالت و اعمال نظری نداریم و روال بر این است که معرفی کتاب ها براساس درخواست ناشر یا نویسنده صورت می گیرد.
*این کلاه گشاد را چه کسی بر سر مخاطب می گذارد؟
در معرض فروش قرار دادن کتاب های ضعیف، مسالهای است که سایتها و اپلیکشنهای فروش کتاب به آن دامن می زنند. در این آشفته بازار هیچ خبری از نگاه عمیق کتابفروش های سنتی نیست و هیچ اثری از ویترین گلچین شده و معطر کتابفروشی ها دیده نمی شود. آن چه به چشم می خورد سوپرماکتی است آنلاین که محصولش کتاب است. حتی اگر بی محتوا، حتی اگر ضعیف و هدفش کاملا تجاری. اما آیا این نگاه مبتنی بر ریختن محصول در بازار تنها به عرضه کنندگان کتاب ختم می شود یا ریشه عمیقتری هم دارد که سررشته آن به چرخ های صنعت چاپ و جیب ناشران می رسد ؟!
*از «ملت عشق» تا «وقتی نیچه گریست»
کاسبی راه انداختن از محل ترجمه دوباره کتابهای پرفروش، در سال های اخیر با اعتراضات مترجم کتاب پرفروش ملت عشق به قلم الیف شافاک، توجهات بیشتری را به سمت خود جلب کرد .
ارسلان فصیحی در اعتراض به انجام چند ترجمه از یک کتاب، از آن به عنوان پخته خواری یاد کرد و ضمن انتقاد از ترجمه دوباره کتاب ملت عشق به این مساله اشاره کرد که الیف شافاک هرگز کتابی به عنوان «ملت عشق» ندارد؛ و خود او این نام را بر روی کتاب «ملت عشق» گذاشته است .
این مترجم در ادامه اعتراضات خود، این کار را دزدی نام گذاشته و در گفت و گو با ایسنا گفته بود: ملت عشق، نامی است که من برای ترجمه فارسی کتاب شافاک انتخاب کردم. شما چطور میتوانید کتابی را که با این نام وجود ندارد ترجمه کنید و نامش را «ملت عشق» بگذارید؟! شافاک کتابی به این نام ندارد، اسم را من گذاشتهام، پس اسم ترجمههای دیگر هم دزدی است. این مشکلات وجود دارد.
از اعتراضات مترجم ملت عشق که بگذریم ترجمه دوباره کتاب های پر فروش اروین یالوم نیز از همین دست ترفندها برای دست و پا کردن مخاطب است. کتاب محبوب «وقتی نیچه گریست» از جمله کتابهای ترجمه شده محکم و استخوان دار توسط سپیده حبیب است که در حوزه بی ضابطه نشر کتاب از تیررس تازه کاران در امان نمانده است. ترجمه کتاب های فاخر روان شناسی «اگرچه راهی بود» که سپیده حبیب با زبدگی تمام در آن گام برداشت اما دیگران با قدم گذاشتن کج و معوج روی رد پای او تنها در صدد جستن نام و نشان برآمدند. آن هم در چرخهای پرتکرار و بی حاصل که به پایان نمی رسد؛ چرخه ای که از «مائده های زمینی» گرفته تا «شازده کوچولو» و صدها کتاب دیگر،هیچ کدام از نگاه دلال مابانه آنان جان به در نبردهاند .
*همه ما مقصریم
کمتر دیده می شود که ترجمههای چندگانه یک کتاب صرفا با هدف فرهنگی و بدون سبک و سنگین کردن بازار آن صورت گرفته باشد،مگر در موارد خاص .
دکتر عباس امام، استادیار آموزش زبان انگلیسی و عضو هیات علمی دانشگاه شهید چمران اهواز در گفت و گو با ایسنا با بیان این که گاه ترجمههای پیاپی از یک کتاب سلیقهای است؛ می گوی : باید بپذیریم که نمیتوان جلوی سلایق را در زبانهای مختلف و فرهنگهای مختلف گرفت. گاهی اوقات نیز انگیزهها عالمانه، دقیق و رقابتی است؛ مثلا یک مترجم کارهای مترجم دیگر را با کار یک مترجم یا دو مترجم یا سه مترجم را بررسی کرده و متوجه شده است که در برخی جاهای متن از نظر واژگان تخصصی، از نظر درک مطلب، از نظر گفتمان و ویژگیهای دیگر اشتباهات زیادی وجود دارد و از نظر خودش به دلیل اشتباهات مترجم یا مترجمان پیشین ترجمه دیگری ارایه میدهد که فاقد اشتباه باشد.
در کنار این اظهارات دکتر عباس امام این نکته را نیز باید همچنان در نظر گرفت که برخی از این بازترجمهها اگر چه توسط افرادی با تسلط کافی صورت می گیرد اما باز هم تفاوتی در ارزش محتوایی اثر دیده نمی شود و چنین تولید محتواهای تکراری در حوزه کتاب اگر حتی برای نان نباشد، به یقین برای نام خواهد بود که این کار با همه تکراری بودنش به لحاظ مادی برای ناشر و مترجم می ارزد و بازگشت سرمایه و سوددهی آن تضمینی است .
*تاخت و تاز به خاطر نبود قانون کپی رایت
ایران در شمار انگشت شمار کشورهایی است که عضو قانون کپی رایت نیست. عضو نبودن در كنوانسيون «برن» و زیر پا گذاشتن حق مالكيت ادبي، مسیر را برای دستیابی بی اجازه به تالیفات خارجی راحت کرده است. ترجمه های چندگانه ضعیف که حتی رونویسی آبرومند هم از یک کتاب ترجمه شده پرفروش به حساب نمی آیند، در نوع خود سرقت ادبی و دستبرد به حوزه اندیشه به شمار میآید. حقی است که از اولین مترجم کتاب خورده می شود بی آنکه در این هزارتوی بی نظارت بتوان آن را بازستاند. شرایطی ناملایم و نابرابر که تنها وقت و زحمت مترجم خودی را بر باد نمی دهد بلکه به گفته مدیرمسئول انتشارات هزاره ققنوس، سبب شده که ۹۸ درصد از ناشران ایرانی بدون اجازه از ناشران خارجی از آثار آن ها استفاده کنند.