جنایت بی مکافات! به گزارش فرخنده آشوری خبرنگار فارس اگاه، روز هفتم مهرماه خبری در فضای مجازی مبنی بر نگهداری یک دختر سالم به مدت ۱۷ سال در بین معلولان ذهنی در خیریه نرجس شیراز منتشر شد. ماجرایی که «بهروز مروتی» مدیر کمپین معلولان در مصاحبه با خبرگزاری خبرآنلاین آن را مطرح کرده بود. براساس صحبتهای او «فاطمه ع.ج» که از نوزادی در شیرخوارگاه علی اصغر ساکن بوده از ۳ سالگی به خیریه نرجس شیراز که مرکز نگهداری معلولان ذهنی است، آورده می شود و به مدت ۱۷ سال علی رغم اینکه هیچ معلولیتی نداشته در این مرکز زندگی کرده و همین موضوع سبب شده تا بارها برای نجات خود اقدام به خودکشی کند.
با انتشار این خبر بهزیستی فارس واکنش نشان داد و اعلام کرد که این دختر در خانههای مستقل و جدا از مرکز نگهداری معلولین خیریه نرجس نگهداری میشده است. این خانهها محل نگهداری کودکان بی سرپرست سالم و تندرست هستند که امکان ورود آنها به جامعه دارند.
حالا باید ببینیم داستان واقعی فاطمه چیست؟ مدیر کمپین معلولان، حقیقت را می گوید یا ادعای بهزیستی فارس درست است؟
ادعای بهزیستی فارس درست است، خیریه نرجس شیراز در بخشی از ساختمان خود، مرکزی را به عنوان خانه امن دارد و افرادی که بهزیستی فارس معرفی کنند در این مکان ساکن می شوند که در بین کارکنان آنجا به مهدکودک معروف است و افراد تا ۱۸ سالگی در این خانه ها نگهداری شده و بعد وارد جامعه می شوند.
اما خبر منتشر شده توسط مدیر کمپین معلولان نیز صحت دارد؛ چرا که خیریه نرجس از سال ۱۴۰۱ مکاتباتی را با بهزیستی شیراز مبنی بر لزوم جابجایی فاطمه از این مرکز به دلایل عدم معلولیت او و آسیب زننده بودن حضور در بین معلولان ذهنی داشته است و این تاییدیه ای است بر نگهداری این دختر در بین معلولان ذهنی علی رغم اینکه در سلامتی کامل به سر می برده است. اگر هر دو درست میگویند، پس ماجرا چیست؟
تا جایی که ما می دانیم فاطمه خانواده ای ندارد و ۲۰ سال قبل در خیابان رها شده است، او توسط بهزیستی فارس در مرکز شیرخوارگاه حضرت علی اصغر (ع) نگهداری شده و بعد از ۳ سالگی به خیریه نرجس شیراز که یکی از بزرگترین خیریههای کشور محسوب می شود، آورده شده است.
یکی از کارکنان سابق خیریه نرجس که ترجیح می دهد نامی از او برده نشود می گوید: تا چند سال قبل همه چیز تقریبا کنترل شده بود اما مسئولان خیریه به یک باره تصمیم گرفتند تا مربیان خانه امن را تغییر دهند، این بچه ها از کودکی با این مربیان خو گرفته بودند، مربیان را دوست داشته و از آنها حرف شنوی داشتند و همین بخش قابل توجهی از مشکلات را کم می کرد، اما تغییر مربیان خیلی چیزها را تغییر داد.
او ادامه می دهد: فاطمه دیگر حرف کسی را گوش نمی داد، پرخاشگر بود و بارها تهدید به خودکشی کرده بود و حتی خودزنی می کرد، شنیدم درخواست کرده تا او را به بخش بفرستند و مسئولان بدون کمک پزشکی به او، به درخواستش پاسخ مثبت دادند و او را به بخش، که محل نگهداری از معلولان بود فرستادند. این ماجرا بارها اتفاق افتاد و حتی یک بار به مدت خیلی طولانی تا ۷-۸ ماه در بخش بود.
این فرد تاکید می کند: تهدید «فرستادن به بخش»، یک روش تنبیهی برای بچههای مهد بود، اگر کسی به حرفشان گوش نمی داد یا خطایی می کرد او را تهدید می کردند که اورا به بخش می فرستند. بخش مثل مهد نبود. قانون خاصی نداشت. برای بچهها تا وقتی که نرفته بودند این روش بازدارنده بود اما هر کس که یک بار وارد بخش می شد چون دیگر مجبور نبود قانونی را رعایت کند، بار بعد حتی استقبال هم می کرد و کسی که وارد بخش می شد پرخاشگرتر و با آسیبهای بیشتر روانی به مهد برمیگشت، اما این روش تنبیهی همچنان اجرا می شد.
فرد مطلع دیگری به ما میگوید: سالها قبل ۱۰ بچه سالم وارد خیریه نرجس شدند که دو دختر به نامهای «لیلا» و «فاطمه» در بین آنها بودند، ابتدا در یکی از شش ضلعیها ساکن شدند، مدتی در طبقه سوم آشپرخانه، پشت ساختمان اصلی ساکن بودند، مدتی نیز در خانهای در آن طرف خیابان روبروی موسسه خیریه نگهداری میشدند، بعدها که بزرگتر شدند پسرها در حیاط «فیروز پاک» و دخترها در “سلحشوران” ساکن شدند.
او عنوان می کند: «فرستادن، پیشِ معلولان ذهنی» و «خوراندنِ داروی های خواب آور و اعصاب»، دو روش تنبیهی متداول در خیریه بود، مدیر موسسه یکی از پسرها را به فرزندخواندگی گرفت و حمایت همهجانبهاش از او سبب شده بود تا بدون هیچ واهمه ای دیگران را اذیت کند و کسی هم کاری به کارش نداشت. این تفاوت قائل شدن هم بچهها را دچار لجبازی و پرخاشگری کرده بود.
این فرد خاطرنشان میکند: بخش نگهداری از معلولان ذهنی پر از آسیب روانی است. فحاشی، کتککاری، حتی گاهی صحنههای نامناسب، بخش اصلا مناسب این بچهها نبود، برای یک روز بودن آنها در بخش سالها تراپی لازم است، اما این موضوع برای کسی اهمیتی نداشت، نرجس ظاهر شیکی داشت اما در باطنش رنج و ظلم و جنایت بیداد میکرد.
او با اشاره به شرایط فاطمه می گوید: پرخاشگریهای فاطمه که بیشتر شد به او قرص های اعصاب با دوز بالا میدادند و به خاطر اینکه بارها خودزنی کرده و تهدید به خودکشی داشت او را به عنوان درمان به بخش فرستادند، این بچهها کسی را نداشتند و در صورت آسیب دیدن کسی نبود تا موضوع را پیگیری کند، به همین دلیل مسئولان موسسه هر طور دوست داشتند با آنها رفتار می کردند.
این فرد که سالها در حوزه مددکاری فعالیت کرده، ادامه میدهد: موسسه سال گذشته از بهزیستی تقاضا کرده بود که فاطمه را به مرکز دیگری منتقل کنند اما انها اهمیتی ندادند، همین موضوع نشان می دهد که چرا آخر و عاقبت خیریهها به اینجا می رسد، نظارتی نیست، برای بهزیستی اهمیتی ندارد چه بر سر این بچهها می آید، فقط نمیخواهند مسئولیتی متوجه آنها باشد.
او تصریح میکند: فاطمه غذای بخش را نمیخورد، داروها در ساعاتی او را کم حرف می کرد، مثل یک روح در بخش سرگردان بود. منتظر میماند تا غذای مددکاران برسد و با آنها کمی غذا بخورد، چهره اش را خوب به یاد دارم.
بله، ادعای بهزیستی فارس درست است، فاطمه در بین معلولان ذهنی زندگی نمی کرده اما بارها برای تنبیه به بخش آنها فرستاده شده بود، فاطمه سالهای کودکی و نوجوانی خود را به جای سپری در دامان خانواده، در حال جنگیدن بوده است. شاید اگر او را به یک خانواده سپرده بودند اکنون در حال گذراندن یک زندگی سالم و بانشاط بود و با هم دانشگاهیهایش روزهای شادی را میگذراند اما مسئولان خیریه نرجس و بهزیستی فارس این شادی را از او دریغ کردند.
ما در حین نوشتن این گزارش با سرنوشت دختر دیگری به نام «فرخنده» آشنا شدیم، او هم در “سلحشوران” ساکن بوده و الان در آشپرخانه شعبه دوم این خیریه در شهر صدرا کار میکند و در پروندهاش اقدام به خودکشی گزارش شده است، اقدامی که شاید دوباره تکرار شود و این بار کسی نتواند او را نجات دهد، به نظر میرسد پرونده او را بعد از رسانهای شدن ماجرای فاطمه، به بهزیستی فرستادهاند و قرار است بعد از برگزاری کمیسیون، با تاییدیه پزشک، او را به بیمارستان اعصاب و روان منتقل کنند. برای چند نفر دیگر از این بچه ها نیز برنامههای دیگری درنظر گرفته شده است، بهزیستی زمانی وارد میدان می شود که موضوعی به رسانهها کشیده شده باشد. راحتترین تصمیم هم پاک کردن صورت مسئله و جابه جایی این بچههاست. اصلا چرا بهزیستی فارس به یک مرکز نگهداری از معلولان ذهنی مجوز نگهداری از کودکان سالم را داده است؟ خیریه نرجس زمانی که متوجه شده جنایاتش در حال برملا شدن است با مکاتباتی سعی کرده توپ را در زمین بهزیستی بیندازد، اما نباید فراموش کرد که دست هر دو به این جنایت آلوده است.
بهزیستی شیراز نسبت به این مکاتبات بی تفاوت بوده و تا مرداد ماه امسال فاطمه همچنان در این خیریه حضور داشته است، مسئولان بهزیستی حتی زمانی که خود مسئولان خیریه نیز متقاضی رفتن این دختر بیگناه بودند به او هیچ کمکی نکردند.
مسئولان این خیریه علی رغم داشتن حکم قضایی، همچنان بر مدیریت این موسسه تسلط دارند، مدیرعامل سابق خیریه در تاریخ ۵ مهر ماه تعداد ۵۰ خیر سرشناس را به شعبه دوم دعوت کرده و ضمن پذیرایی از آنها، اعلام کرده که تبرئه شده و تمام این ماجراها توسط یک خبرنگار و روزنامه، شایعه شده است و صحت ندارد، با وجود اینکه این موضوع به اطلاع مسئولان قضایی استان رسیده اما تاکنون هیچ برخوردی صورت نگرفته است.
این فرد در درمانگاه خیریه نرجس ساکن است و از تمام امکانات خیریه استفاده می کند، اما هیچ برخورد قانونی با او انجام نمی شود.
تکلیف بهزیستی فارس با این حجم تخلف در این سازمان و حمایت از خطاکاران و متهمان، که مشخص است اما سیستم قضایی باید به افکار عمومی پاسخ دهد که چرا این فرد بدون هیچ واهمهای همچنان در حال تخلف است؟